اشاره: متن زیر با عنوان، «تربیت مذهبی فرزندان» بازنوشت سخنرانی دکتر عبدالکریم سروش تحت عنوان « تربیت مذهبی فرزندان» میباشد که با اندکی تلخیص، از روی نوار کاست پیاده شده است.
بسمالله الرحمن الرحیم
ولا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم
بنده خیلی خوشبختم از اینکه فرصت یافتم و در حضور مادران گرامی که وظیفهی مهم و دشوار تربیت فرزندان را به عهده دارند، در مورد تربیت دینی که وظیفهی بسیار سنگینی است، سخن بگویم.
بحث ما در باب تربیت مذهبی فرزندان است، پارهای از خانمها گله کردهاند و یا در امر آشنا کردن فرزندانشان با وظایف دینیاشان اشکالاتی داشتهاند و مایل بودند که از این باب تکلیف خودشان را بهتر بدانند.
وظایف مذهبی کلاً در دو بخش خلاصه میشود:
1ـ بخش اعتقادات و اخلاق
2ـ بخش آداب و اعمال.
قبل از اینکه من به توضیح مطالب بپردازم، دو نکته را خدمت شما عرض میکنم: نکتـهی اول اینکه در امر تربیت مذهبی حتماً به خاطر بسپارید که تربیت عقیدتی و اخلاقی مهمتر از تربیت عملی و فقهی است. یعنی تصور نکنید اگر فرزند شما نماز میخواند یا روزه میگیرد یا غسل و تیمم خودش را میداند یا بهجا میآورد، مذهبیتر از وقتی است که راست بگوید، انصاف به خرج بدهد و پرخوری نکند و در داوری راه افراط نپیماید.
مطمئن باشید که پیامبران برای مکارم اخلاق مبعوث شدند و اخلاق صحیح گوهر دینداری است و اگر کسی نماز بخواند و روزه بگیرد و به تمام این مسایل آگاه باشد، اما آن گوهر دینداری را نداشته باشد، بهرهای از حقیقت ندارد. به یاد داشته باشید وقتی ما در باب تربیت مذهبی سخن میگوییم، نباید ذهن شما معطوف شود به این که چهکار کنیم که تا فرزندمان خوب ظاهر نماز را رعایت کند، روزه بگیرد، بدونِ چون و چرا از خواب برخیزد، وضو بگیرد، مراعات پاکی و نجسی را بکند. نمیگوییم اینها جزء دین نیست، اهمیت ندارند، بلکه میگوییم شما در مقام تربیت اجتماعی، «مهم» را بشناسید. مبادا آنکه ارزش کمتری دارد برتر بنشانید و آنکه ارزش بیشتری دارد، پایینتر بنشانید. به همین دلیل هم ممکن است مادرانی وجود داشته باشند که دهها شیوهی اخلاقی پسندیده را در فرزندشان ببینند و آن را به چیزی نگیرند، اما فیالمثل اگر یک بار دیدند که مراعات پاکی یا نجسی نمیکند، یا فلان مسألهی فقهی خودش را نمیداند، بر او خشمگین شوند و تصور کنند که به امر دین سهلانگار ی شده و یا تقید دینی کافی ندارد. تقید دینی کافی در همهی این موارد وجود دارد، در عمل به فرایض هم هست، اما آن جنبههای اخلاقی و عقیدتی صد مرتبه مهمتر است و حساسیت ما نسبت به آن امور باید خیلی بیشتر باشد، البته این موارد پایینتر را هم فراموش نکنیم. نکتهی دوم این است که در مقام تربیت، مربی باید بر خودش سختتر بگیرد تا به متربی. یعنی اگر میگوییم که فرزندان را باید تربیت مذهبی کرد، در واقع به زبان دیگر میگوییم که مادران و پدران باید خودشان را تربیت مذهبی بکنند. اگر میگوییم که فرزند را باید چنان بار آورد که رعایت آداب دینی داشته باشد، نماز را به وقت بخواند، حلال را از حرام تشخیص دهد، پاک را از نجس تمیز دهد و به عبادات اهمیت بدهد، معنایش این است که پدران و مادران باید به فرایض اهمیت بدهند. در غیر این صورت امکان ندارد که فرزندانشان ملتزم و عامل به احکام دینی بار بیایند و توقعشان برآورده شود. پس در مقام تربیت مذهبی، شخص مربی اول باید خودش را تربیت کند و بداند که با تربیت خود قطعاً آثار و لوازمی پدید خواهد آمد و فرزندان او هم تحت تأثیر قرار خواهند گرفت،چه بخواهد، چه نخواهد. این دو نکته مهمترین نکاتی هستند که در سراسر این بحث باید به یاد داشته باشید زیرا مقدمهی بحث بودند.
باب آداب و اعمال:
فرزندان شما که در سنین دبستان و راهنمایی هستند، نباید بلافاصله با رسالههای عملیه آشنا شوند. قرار دادن رسالههای عملیه فقهی در اختیار فرزندان در این سنین، چندان مفید نیست. زیرا اولاً آنها به مسایل محدودی در این زمینه احتیاج دارند، چه پسر باشند، چه دختر، فرق نمیکند. عمدتاً مسایل آنها مربوط به نماز یا روزه است، چون آنها نه تاجرند که اهل معاملات باشند، نه میخواهند ملکی را وقف کنند، نه میخواهند خرید و فروش بکنند، نه رهن میدهند و نه جعاله، پس به این مسایل احتیاج ندارند.
اگر اندکی دربارهی وضو و غسل و تیمم و نجسی و پاکی اشیا بدانند، کافی است. لذا لازم نیست که برای این مسایل به رسالههای عملیه مراجعه کنند، رسالههای عملیه چهرهی عبوسی دارند و من به شما توصیه میکنم که در ابتدا هرگز دین را از راه این چهرههای عبوس به فرزندانتان معرفی نکنید. رسالههای عملیه حتی برای بزرگترها هم معنی روشن خودشان را آشکار نمیکنند، چه برسد به نوجوانی که تازه میخواهد با مسایل دینی آشنا شود. شما و شوهرانتان میتوانید نیاز آنها را در این مسایل برآورده کنید. رجوع کردن به رساله و امثال اینها را برای سنین بالاتر بگذارید که خودشان میتوانند از رساله استفاده کنند. پارهای از فروع و مسایل جزئی در رسالههای عملیه نوشته شده که وقوف بر آنها شاید خیلی مفید و جالب نباشد یا احیاناً شما را با سؤالاتی روربهرو کند که توضیح دادنش برای شما هم مشکل باشد، پس سختگیری در این زمینه اصلاً ضرورت ندارد. تکلیف یک نوجوان 12ـ10 ساله به همان اندازه ای است که مسایل را میفهمد.
مطلب دوم: همچنانکه میدانید نوجوان در آغاز کودکی و جوانی خودش بیش از هر چیزی اهل تقلید است تا اهل تعقل؛ بنابراین دربارهی مسایل و آداب دینی هیچ وقت سعی نکنید که فرزندانتان را دچار مباحثه کنید و بکوشید که به گزاف برای آنها استدلال کنید که نماز را باید اینطور خواند چون فلان خاصیت دارد؛ در این زمینهها آدم یک وقتی به گزافهگویی میافتد. تلویزیون ما، رادیوی ما گاهی در این زمینه بدآموزی دارند، شما سعی کنید از آنها یاد نگیرید یکی از روحانیون توی تلویزیون سخنرانی میکرد، میگفت: ما رو به کعبه نماز میخوانیم چون امیرالمومنین در آنجا متولد شده است ؛ این ها دلیل نیست، اینها حرف یاوه است و بعدش هم که این فرزند شما بزرگ شد و به نادرستی این چنین استدلالی پیبرد، گمان نکنید که ایمان او افزوده خواهد شد، نه، هرگز!! بلکه مفت و مجانی ایمانش را هم از دست خواهد داد، صرفاً به دلیل اینکه یک دلیل ناصواب و نااستواری را به او تحویل دادهاند. بنابراین لازم نیست که در آن مقام برای کسی استدلال بشود. کودکان و نوجوانان بیش از هر چیزی در این دوران مقلد هستند، اگر ببینند که در خانه و مدرسهی آنها آداب دینی با جدیت تمام مورد عمل قرار میگیرد و پدران و مادرانشان رعایت میکنند، حتماً آنها هم رعایت خواهند کرد. اگر در شما جدیت وجود نداشته باشد و چیزی را به شوخی بگیرید، فرزندتان هم جدی نخواهند گرفت. پس جدی گرفتن آداب و اعمال دینی از طرف شما، مساوی است با جدی گرفتن و رعایت آنها از طرف فرزندانتان. نکتهی دیگری که در این باب میخواهم به سمع شما برسانم، این است که معنی سهلانگاری در اعمال دینی را هم باید مورد توجه قرار بدهید. کسی را میشود سهلانگار گفت که مهم بودن و جدی بودن چیزی را درک کرده باشد اما مطابق اهمیتی که آن مطلب دارد، به آن عمل نکند. ولی اگر کسی اهمیت چیزی را به اندازه ادراکش دریافت و به اندازهی همان دریافت ناقصاش عمل کرد، او را سهلانگار نمیتوان خواند. ملاحظه کنید یک نوجوان 10، 12 یا 15 ساله حداکثر چه درکی از خدا دارد، چه درکی از تکلیف دارد، چه درکی از طاعت و فریضه دارد. شما هرگز از او انتظار نداشته باشید که یک درک عمیق از خدا و از تکلیف کند. او هیچوقت جدی بودن مسأله را به اندازهی یک آدم چهل یا پنجاه ساله درک نمیکند، لذا برای او این مسایل سهل است و اگر در عمل تساهل یا تکامل میبینید، نامش را سهلانگاری نگذارید، چون او به مقتضی دانش و دریافت خودش عمل میکند و همان مقدار برای او مقبول است. پا به پای بالا رفتن درک او و دریافت او، جدی گرفتن کار هم بیشتر و بهتر خواهد شد. شما فراموش نکنید که با کسانی روبهرو هستید که در مقام رشد تدریجیاند: یعنی خردهخرده بزرگ میشوند و خردهخرده به اهمیت امور، خواه در زندگی عادی و خواه در مسایل مذهبی، وقوف پیدا میکنند. این آگاهی یافتن تدریجی، جدی گرفتن عمل تدریجی را هم به دنبال خواهد آورد. ما در رسالههای عملی میدانیم که دختر 9 ساله بالغ میشود اما شما بهتر از بنده میدانید که هیچ دختر 9 یا 10 سالهای تصور درستی از دین ندارد، تصور درستی از خدا، از رسول، از وحی، از طاعت، از عصیان و از هیچکدام از اینها ندارد. هیچ وقت نباید توقع داشت که یک دختر 12 یا 10 سالهای که مکلف است، همانطور به فرایض اهتمام بورزد که مادر او که مثلاً 40 ـ 30 ساله است؛ این توقع جداً توقع بیجایی است.
از او در حدّ خودِ او باید توقع داشت، به اندازهی سایر شئون زندگیاش که به آنها اهمیت میدهد یا به آنها اهتمام میورزد، در مسایل و فرائض دینی هم همانطور ممکن است یک بار هم نماز را ترک کند، ممکن است یک بار یواشکی روزهاش را بخورد، هیچ اشکالی ندارد با او سختگیری نمیتوان کرد. باید او را آزاد گذاشت تا تدریجاً در این امور هم رشد کند و اهمیت مسأله را آنچنان که باید، درک بکند. در پسران هم همینطور است. چه بسا پسرها از این حیث رشد عقلانیشان از نظر درک فرایض و وظایف از دخترها هم کمتر است. بنابراین با آنها هم نباید زیاد سختگیریکرد، درک اینکه خدا از ما چه خواسته است و اگر انجام بدهیم چه میشود، اگر انجام ندهیم چه میشود، دینی بودن یعنی چه؟ این درخور یک کودک 10 تا 12 ساله نیستو شما از او چنین انتظاری نداشته باشید. خوب ما از بحث آداب و اعمال میگذریم، من امیدوارم که مشکلی بیش از این در این زمینه وجود نداشته باشد. و شما بارتان از این حیث سبک باشد. فرزندی دارید که تحت سرپرستی شماست، اگر شما و شوهرانتان این مسایل را رعایت کنید، آنها نیز کم و بیش رعایت میکنند. با توجه به اینکه گوهر دینداری در جای دیگر است و حساسیت را به آنجا باید معطوف کرد، همین مقداری که از فرزندانتان میبینید و عمل میکند، باید راضی باشید. اگر کسی فرزند بزرگتری دارد که به سن بلوغ رسیده و احیاناً از انجام وظایف مذهبی طفره میرود یا اینکه کاهلی میورزد، تکلیف پدر و مادر در حد امر به معروف است و بیشتر از این وظایف نباید با فرزندش سختگیری بکند. مسایل تربیتی بیشتر از همهچیز صبوری میطلبد. اگر کسی تصور کند بدون صبوری میتواند در این مسیر موفق شود، اشتباه کرده است. امر به معروف و نهی از منکر مراتبی دارد اما بالاترین و مهمترین مرتبهاش، مرتبهی دعوت به خیر است و آشنا کردن شخص به امر نیکو و البته باید با او همراهی کرد و سخنان او را شنید تا معلوم شود که چرا به آن مسیری که باید، نمیرود. این نکته را نباید فراموش کرد که در تربیت دینی خیلی دیر نوبت به خشونت میرسد و شاید هم هیچوقت لازم نباشد که طفلی یا نوجوانی را از طریق خشونت وادار به انجام فرایض مذهبی کرد. چنین چیزی را تقریباً در مخیلهی خودتان نیاورید و همیشه با آب لطف این نوع بیماریها را درمان کنید و شستوشو دهید. از مسایل مربوط به آداب و فرایض علمی که بگذریم، به مسایل عقیدتی و اخلاقی میرسیم که در آنجا هم نکتههای زیادی هست که باید محضر خانمها عرض کنم. روایتی داریم از پیامبر (ص) که میفرمایند:
خداوند همانطور که دوست دارد به فرمانهای او و به واجبات او عمل کنند، دوست دارد که اگر در جایی رخصتهایی هم داده است، آنها را انجام داد. یعنی اگر جایی را باز گذاشته و تنگ نگرفته و آزادی داده، بندگانش آن آزادیها را هم محترم بشمارند و به آنها هم عمل کنند و در آنجاها به خودشان سخت نگیرند، اگر جایی هم فرمان داده است و طاعتی را جداً از آدمی خواسته است، آنجا را هم باید جدی بگیرند و عمل کنند. بنابراین هر دو منطقه، منطقهی محبوب خداوند است، هم آزاد ماندن در عرصهی آزادیها و هم سختگرفتن برخود و فرمان بردن در عرصهی فرمان برداریها. این را به منزلهی تکلمیل آن سخن پیشینم عرض میکنم که اگر جایی برای کسی رخصتی و آزادیی داده شده است، شما آن آزادی را هم به رسمیت بشناسید، مبادا چنان باشد که بیجا بر کسی یا برخودتان یا بردیگران سخت بگیرید و گمان کنید که سخت گرفتن مقتضی دینداری است. مقتضی دین و دینداری این است که در مقام سختگیری، سختگیری کنیم و در مقام آزادی آزاد بگذاریم. اما دربارهی عقاید و مسایل اخلاقی میتوان اینطور مثال زد: شما چاهای آرتزین را از تحصیلات دوران دبیرستان به یاد دارید.
چاهایی هستند که منابعشان مرتفع است یعنی نقطهای که آب آنجا بیرون میآید، احتمالاً ارتفاعش از منبع کمتر است لذا این آب وقتی که ظاهر میشود، فواره میزند و ارتفاع آب تا همان سطح منبع آب میرسد، اما بالاتر نمیرود. شاهد سخن من اینجاست، چاه آرتزین آب را بالا میفرستد، اما نه بالاتر از ارتفاع خود منبع؛ من این را به شما عرض کنم که شما فرزندانتان را میتوانید فوارهآسا بالا بفرستید، اما از ارتفاع منبع که خودتان باشید، هیچوقت بالاتر نخواهند رفت. بنابراین اگر میخواهید که آنها بالاتر بروند، این منبع را مرتفعتر کنید، یعنی خودتان بالاتر بروید. این مفاد همان سخن نخستین است که عرض کردم مربی پیش از آنکه روی متربی کار کند، باید روی خودش کار کند، آنوقت از او فوران خواهد کرد، علم و اخلاق و حکمت از او سیلان و ریزش خواهد کرد و آن شخص تحت تربیت را کاملاً سیراب خواهد کرد. این مهمترین نکتهای است که در امر تربیت مخصوصاً اخلاقی و عقیدتی باید در نظر داشت. پدر یا مادری که حرص میورزند، بچههایشان را بد تربیت میکنند. پدری و مادری که بیجهت در امور داوری میکنند، یا راجع به مسألهای که نمیدانند بیخودی قضاوت میکنند، روی بچههایشان تأثیر منفی میگذارند. تصور نکنید این از چشم فرزندانتان دور میماند. تربیت اخلاقی همین است، چیز دیگری نیست. تربیت اخلاقی این نیست که شما کلاس بگذارید بچههایتان را صدا بکنید تخته بگذارید و گچ بیاورید و به شیوهای رسمی و معلموار به بچههایتان روایت بگویید، شعر بگویید، حدیث یا مباحث اخلاقی بگویید، اینها همان تربیت اخلاقی است. فراموش نکنیم که اخلاق و عقیده گوهر دینداریاند. بچهای که دارد میبیند پدر و مادرش راحت دروغ میگویند، تربیت اخلاقی نمیشود، وقتی میبیند پشت سر مردم حرف میزنند، بیانصافانه دارند داوری میکنند، در مسایلی که مربوط به آنها نیست دخالت میکنند، همانطور که ما فراوان دیدهایم، وقتی که میبیند مسألهای را درست نمیدانند ولی بیخود میخواهند جواب بدهند، حاضر نیست بگوید نمیدانم، به یک ترتیبی وقتی که میخواهد سر بچهاش را شیره بمالد، همهی اینها تربیت اخلاقی است و اگر شما چهرهی دیندارانه به خودتان گرفته باشید، اسمش هم میشود تربیت دینی. یکوقت پدر یک جوان دانشگاهی به من زنگ زد و گفت: فلانی! من بچهام را از تو میخواهم. گفتم چی شده؟ گفت: بچهی من تا همین یک سال پیش جمعه میرفت، دیندار بود، جنگ میرفت ولی امسال به من گفته ما را سحر بیدار نکن؛ دیگر روزه نمیگیرد، نماز نمیخواند اینها را کنار گذاشته. این پدر گریه میکرد و میگفت: میخواهم تو با بچهام صحبت کنی. گفتم: بگو پیش من بیاید. پسرش آمد و صحبت کردیم، حالا همهی مسایلش را کاری ندارم فقط این نکته را میخواهم بگویم، او جوان فهمیدهای بود، دانشگاهی بود، کسی نبود که بشود با او سخنان خام گفت: آخرش به من گفت: فلانی! این حرفها را که میزنی همه مال توست، ولی فلان و فلان را که من میشناسم و آنها دین را به من یاد دادهاند و من دین را از چشم آنها میبینم، به چیزهایی که میگویند عمل نمیکنند، به همین دلیل من هم همین راه را میروم. شما هم هرچی دلت می خواهد برای خودت بگو. قصه از این قرار است؛ اگر کسی علیالخصوص چهرهی دینی به خود گرفته باشد و بعد کردار و رفتاری نادرست از او سر بزند، تربیت اخلاقی فرزندان او سامان خواهد، حالا اگر کلاس هم بگذارد و روایت هم بخواند و حدیث و آیهی قرآن هم بگوید، اینها همه مصنوعی است. آنچه در عمل محقق میشود همان است. پیغمبر فرمودند: چیزی که پیش از هر چیزی آدمیان را به جهنم میبرد، زبان است. این یادتان باشد که: «هل یکبوا الناس علی مناخرهم إلاّ حصائد السنتهم».
این سخن پیامبر است که مگر چیزی غیر از زبان، مردم را به جهنم میبرد؟ ما بیش از هر چیزی مبتلا به آفات زبان هستیم. در طول روز ما بیش از هرکاری حرف میزنیم و این کار را چون زیاد انجام میدهیم باید حدس بزنیم که لغزشهایی که در اثر این کار به او مبتلا میشویم، بیش از هر لغزش دیگری است. خوب وقتی این زبان این قدر مهم است، اگر بتوانید آن را به درستی کنترل کنید، بدانید کجا چی بگویید و کجا چی نگویید، مطمئن باشید که تربیت اخلاق فرزند شما 90% تضمین شده است. مطمئن باشید اگر خودتان نتوانید زبانتان را کنترل کنید، هرگز بچهاتان تربیت اخلاقی و دینی مناسبی پیدا نمیکند. وقتی من میگویم تربیت اخلاقی فکر نکنید یعنی خوش برخورد باشد و تعارف و تواضع کنید؛ نه منظورمان همان خلقیات دینی و ارزشهای دینی است که باید پیدا بکند. مطمئن باشید اگر شما زبانتان در اختیارتان نباشد اهل جهنماید. بزرگان ما میگفتند. که هیچ چیزی برای حبس سزاوارتر از زبان نیست. یعنی برای زندانی کردن چیزی شایستهتر از زبان نیست. مهمترین جایی که باید تربیت اخلاقی در آن تجلی کند، زبان آدمی است. شما ببینید آدم به وسیلهی زبان دروغ میگوید، غیبت میکند، لعن میکند، فحش میدهد، بدگویی میکند، داوری بیانصافانه و نابجا میکند، دخالت بیجا میکند، فضولی میکند، حرف زاید میزند و... همهی این چیزها به وسیلهی زبان صورت میگیرند، پس همین یکی اگر کنترل شود، بنده به شما عرض میکنم که 90% تربیت اخلاقی دینی فرزند شما تضمین شده است. خوش دل نباشید فقط به اینکه بچهی شما خوب وضو میگیرد یا دستش را خوب آب میکشد؛ اینها خوب است ولی واقعاً مهم نیست. پیغمبر اسلام نفرمودند که من مبعوث شدم به خاطر اینکه مردم دستشان را خوب آب بکشند یا وقتی مرده را توی قبر می گذارند این جوری کفن کنند. اینها آداب فرعی است، اگر فقیهی برود، مجتهدی بیاید اینها عوض میشود. یک کسی میگوید این پاک است، مجتهدی دیگر ممکن است بگوید نجس است. پیغمبر فرمود آن چیزی که بیش از هر چیزی مردم را به جهنم میبرد، زبان است و زبان شایستهترین چیز است برای زندانی کردن. اگر شما در این امر موفق شدید، بدانید که توفیقتان در امر تربیت مذهبی بسیار زیاد است. این مطلب اول که: پس از این ارتفاع منبع چاه آرتزین خود را بالا ببرید، آنوقت این آبی که فوران میکند، تا ارتفاع بالا میرود. البته این فقط به خاطر تربیت فرزندان نیست، بهخاطر خود آدم هم هست. بالاخره خود ما معتقد به معاد و رستاخیز هستیم، فرزندمان به کنار، فرض کنیم که کسی فرزندی ندارد، یعنی نباید زبانش را حفظ بکند؟ حالا کاری به فرزند و تربیت فرزند نداریم، این برای خود ما مهم است. خوب حفظ زبان آدم را از بیشتر گناهان محفوظ میکند و تست بسیار خوبی است برای افراد، تا معلوم شود که روی خودشان کار کردهاند یا خیر؟ زمام اختیار خودشان را در دست دارند یا ندارند؟ آدمهای تربیت شدهای هستند یا نیستند. امیرالمؤمنین وقتی که میخواستند در مورد ائمه یک توصیفی بدهند، مستقیماً رفتند سرزبان. گفتند: ائمه صفت مشخصشان این است که اگر حرف بزنند، راست میگویند، اگر هم ساکت بنشینند نه به دلیل این است که دیگری ساکتشان کرده، بلکه خودشان میدانند که باید ساکت باشند. بعضیها اینقدر میگویند تا کسی دهانشان را ببندد یا کسی ساکتشان کند. چرا باید این طوری باشد؟ آدم باید خودش از درون به خودش فرمان بدهد که کجا بگو، کجا نگو. توجه میکنید! این را بدانید که فرزندتان شما را درک میکند. پسری وقتی میخواست پدرش را توصیف کند - این مطلب برای من خیلی جالب بود– میگفت: پدر من خیلی در سخن گفتن محتاط است، خیلی کم حرف میزند، خیلی حواسش جمع است که چی بگوید و چی نگوید. نه از باب زرنگی، بلکه درست بهجا سخن گفتن را میداند. این را او خوب فهمیده بود در حالی که پدرش غافل بود از این که پسر چهطور از او عکسبرداری کرده. بقیهی خلقیات مهم همینطور. منتها چون بیشترین کاری که ما میکنیم سخن گفتن است، شما وعده میدهید، پند میدهید، حرف میزنید و بالاخره هزار کار با این زبان انجام میدهید، این زبان خیلی نقش مهمی دارد، اگر شما بتوانید این زبان را کنترل کنید، کار بسیار بزرگی انجام دادهاید. من به شما توصیه میکنم که حتماً کتاب کیمیای سعادت را مطالعه کنید. حتی اگر نتوانستید هر دو جلدش را بخوانید، حداقل آن قسمتی را که مربوط به آفات زبان است،بخوانید.( رکن سوم، اصل سوم، در علاج شر سخن و آفتهای زبان، ص63)
در مسألهی تربیت اخلاقی، معاشرت بسیار مهم است. فرزندانتان را با کسانی معاشر کنید که سلامت نفس دارند. مولوی حرف خوبی دارد، میگوید:
میرود از سینهها در سینهها
از ره پنهان صلاح و کینهها
نیکی و بدی، کینهها و محبتها به شیوهای از سینهها به سینهها منتقل میشود، خودشان هم نمیفهمند که چه میشود؟ مثل اینکه یک انسان ناپاک یک میدان مغناطیسی دارد و ناپاکیهای خودش را در دیگری میدمد. گمان نکنید که این ناپاکیها فقط در اثر گفتار ظاهر میشوند، خیر! همینهمراهی، همین بودن، همین یک جا با هم بازی کردن، این خودش رفته رفته تأثیر را پدید خواهد آورد. به معاشرات خیلی اهمیت بدهید. داستان خیلی زیبایی در مثنوی داریم: مادری نزد امیرالمومنین آمدند و گفتند: آقا بچهام رفته لب بام ایستاده، اگر بروم بگیرمش، میترسم فرار کند و بیفتد پایین، اگر نروم ممکن است خودش برود و از بالا بیفتد. حضرت علی گفتند: برو یک بچهی دیگر را ببر پشتبام، بچهی شما نزد او خواهد آمد. حال اگر شما بخواهید یک سری صفات خوب را در فرزندتان به وجود بیاورید، باید او را با یکی از همسن و سالهایش که انسان درستی هست، دوست کنید. همهی کارها را نباید پدر و مادر انجام بدهند؛ بالاخره مادر و پدر یک نسل از بچهشان دورند. یک نسل فاصله دارند. حتماً باید از دیگران کمک گرفت، علیالخصوص در مسایلی که با روحیات سر و کار داریم. وقتی دو نفر تناسب روحی دارند، اگر کنار هم قرار بگیرند، همان گفت و شنودشان، همان معاشرتشان این تفاهم را به عمل خواهد آورد و خواه ناخواه از یکدیگر بهره خواهند برد، علی الخصوص روحهای پاک. شما ممکن است توی اقوام و خویشاوندانتان یا نزدیکان و همسایگانتان کسانی را بیابید که احساس میکنید از سلامت فطری برخوردارند. به قول مولوی: « بعضیها زمیننکنده، چاه نکنده آبی برایشان میجوشد، اما بعضیها باید بکنند و عرق بریزند تا بالاخره یک قطره آبی یک جرعه آبی به دست بیاورند. آدمها دو جورند. بعضیها هستند که خیلی باید برایشان کار کرد و زحمت کشید تا مستقیم بشوند، صاف بشوند، بعضیها هم از همان بدو خلقت پاکی ذاتی دارند، سلامت فطری دارند. آدمهای شفاف و درخشانی هستند و اینها را میشود تشخیص داد. هر جا اینها را پیدا کردید، از کوچک و بزرگ، حتماً باب معاشرت را با آنها باز کنید. اینها یک گنج هستند اینها یک خزانه هستند، به ما خیلی بهره میرسانند، خیلی خیلی بهره میرسانند. همهی آنها مصادیق بخشش بیعلت و بیتوقع خداوند هستند: « هم چو حق بیعلت و بیرشوتند». به قول مولوی: اینها بدون اینکه ذرهای خودشان زحمت بکشند یا ذرهای از شما انتظار مزد و اجرت داشته باشند، پاکیشان را خرج میکنند. بیدریغ میریزند. در تربیت اخلاقی هیچچیزی مهمتر از معاشرت نیست. تمام آنچه را که مربیان اخلاق به شما میگویند یک طرف، مصاحبت با یک انسان پاک هم یک طرف. میدانید. مثل چه چیزی میماند؟ آقای مطهری –خدا رحمتشان کند- یک مثال بسیار بسیار رسایی در این باب میزدند، میگفتند که: یک وقت است که برادهی آهن میریزد توی خاک، شما میخواهید ذرات خاک را از برادهی آهن جدا کنید. درست است کار پرمشقتی است، مینشینید، ذرهبین میآورید و دانهدانه با انبر و یا دست یا با ناخن این ذرات آهن را از ذرات خاک جدا میکنید. این کار بسیار پر مشقت است حالا معلوم نیست که تماماً موفق بشوید یا نشوید. خسته هم میشوید و وسط کار ول میکنید. ولی یک راه دیگر وجود دارد که هیچ مشقتی ندارد و کار را هم به خوبی به پایان میرسانید. آن راه چیست؟ آوردن یک آهنربا، آن را یک دقیقه میان خاک بگردانید، تمام ذرات آهن را برای شما گزینش میکند. خاکها یک طرف، آهنها یک طرف.
آن روحهای پاک مثل آهنرباها هستند. این موعظههای اخلاقی، آن جدا کردن با دست و ناخن و ذرهبین است، مؤثر است، اما این کجا و تأثیر آنها کجا؟
گر به تنهایی تو ناهیدی شوی
زیر ظل یار خورشیدی شوی
کان که در خلوت نظر دوختند
آخر آن را همه یار آموختند
خلوت از اغیار میباید، نی زیار
پوستین بهر دی آمد، نی بهار
به ما گفتند کناره بگیر، دوری بگزین، امّا از بدان گفتند نه از نیکان، اگر گفتند پالتو نپوش توی تابستان گفتند نه توی زمستان. هر حکم مال یک جایی است: پوستین بهر دی آمد نی بهار خلوت از اغیار باید نی زیار. اگر به تنهایی تو یک ناهید شوی، بدان که در کنار یک دوست پاک خورشیدی میشوی. یعنی صد مرتبه درخشندگی تو بیشتر میشود.
همانقدر که شما حساس هستید بچهتان با افراد بد رفت و آمد نکند، که واقعاً هم باید حساس باشید، همانقدر هم حساس باشید که با افراد خوب رفت و آمد کند. حتماً این کار را بکنید، ولو پیشش بنشیند، ولو یک بازی مختصر بکند، ولو هیچی نگوید، بسیار مؤثر است. اهمیتی که شما به مسایل میدهید نزد فرزندانتان منعکس میشود. فرزند شما میفهمد که شما به آب و آبکشی بیشتر اهمیت میدهید و یا به راست و دروغ گفتن. این بالاخره معلوم میشود، شما که نمیتوانید مخفیاش کنید. اهمیت مسأله را بیشتر برای خودتان روشن کنید تا در او منعکس شود و از رفتار شما نسخهبرداری شود و الگو برداری شود. مواعظ شما، توضیحات شما، توضیحات مدرسهها، همهی اینها فرعی است: اگر این زمینهی قبلی نباشد، برای آنها سودی نخواهد بخشید. هم چنین داستانها در تربیت اخلاقی -همانطور که بزرگان گفتهاند- نقش بزرگی دارند، البته داستانهای کودکانهی خیلیقوی در کشور وجود ندارد ولی بر روی آن کار کنید، جستوجو کنید، مدرسه هم معرفی میکند، خودتان هم از اهلش سؤال بکنید. خیلی از نکتهها را از طریق همین داستانها میتوانید به فرزندانتان بیاموزید. رمان خواندن بسیار مفید است. من نمیدانم خانمهایی که اینجا هستند خودشان چهقدر انس دارند با خواندن رُمان و داستان و کتابهای تاریخی، و چهقدر تلاش میکنند که فرزندانشان را از این حیث آشنا کنند ولی من توصیه میکنم هم خودتان مطالعه کنید و هم فرزندانتان را به این کار عادت دهید. نکتهی مهم دیگری که شما باید بدانید و به آن بسیار توجه کنید، این است که اگر جواب سؤالی را در زمینهی عقیدتی ندانستید بچهتان از شما پرسید، هیچوقت جواب ندهید، این یکی از شروط ایمان است که کسی تظاهر نکند به اینکه چیزی را میداند، در حالیکه نمیداند. سر بچههایتان را در این باب شیره نمالید، هیچوقت و هیچجا شیره نمالید، علیالخصوص در این مسایل. این را زرنگی ندانید، این زیرکی نیست، این یک نوع زرنگی است که اثر معکوس دارد، من این را به معلمهایی هم که سر کلاس معارف میرفتند، گفتم که شما نباید وقتی دانشآموزی یا دانشجویی سؤالی را میپرسد، برایش فیالمجلس یک سرهمبندی بکنید و دهن او را ببندید. خوب او هم شاگرد است و در مقابل شما که یک معلم هستید زیاد اصرار نمیکند، یک بلهای میگوید و مینشیند ولی تمام نمیشود و یادش نمیرود، این توی ذهنش میماند. این دانشآموز یا دانشجو بزرگ میشود و کمکم میفهمد و یاد میگیرد و این جواب شما را میسنجد و بعد میفهمد که کجا با او بد معامله کردهاند، به او کم فروختهاند، خوب آدم وقتی چیزی را نمیفهمد باید نوجوان را راهنمایی کند. کی گفته هر سؤالی که از ما پرسیدند فیالمجلس جواب بدهیم. این چه اصلیه؟ آدم باید برای خودش یک اصلی بگذارد که اگر سؤالی از من کردند آنروز شاید من نتوانستم جواب بدهم، دفعه بعد، هفته بعد، یک ماه بعد جواب میدهم چه اشکالی دارد؟ این خودش تربیت اخلاقی فرزند هست یا نیست؟ که آدم چیزی را که نمیداند، بگوید نمیدانم. ما در روایات داریم که اگر چیزی را نمیدانید، نگویید الله اعلم، میدانید چرا؟ برای اینکه حقهبازی است؟ نمیخواهی اعتراف کنی که نمیدانی، میگویی خدا بهتر میداند. یعنی یک جوری میخواهی نشان بدهی که حالا شاید من هم بدانم ولی تواضع میکنم، نمیگویم. لذا میگویی خدا بهتر میداند. خوب معلوم است که خدا بهتر میداند. تو جواب خودت را بده. اگر میدانی بگو، اگر نمیدانی نگو. دیگر اینجور بازیگری کردن چه معنی دارد ؟ آن هم به فرزند خودت و در مقام تربیت، که صبوری مهمترین اصل است. زرنگی نکردن مهمترین اصل است، صداقت به خرج دادن مهمترین اصل است. سخت گرفتن بر خود برای آسان گرفتن بر دیگری مهمترین اصل است. بارانوار باریدن اصل است، ملاطفت اصل است، هیچ کدام این ها با این کلاه برداریها جور در نمییاد. اگر چیزی را آدم نمیداند باید بگوید نمیدانم. مسایل عقیدتی را برای فرزندان خودتان توجیهات عامیانه نکنید. این مسایل خیلی ظریفاند حتماً آنها را ارجاع بدهید به کسانی که بهتر میدانند. یا خودتان بپرسید اگر نمیتوانید ارجاع بدهید، بروید جوابش را پیدا کنید و بعد به فرزندانتان بگویید. لازم است بدانید که جا انداختن یک مفهوم درست از خدا، از دین، خیلی اهمیت دارد و برعکس خرابکردن این تصویرها، مخدوش کردن این تصویرها از طرفی دیگر، چهقدر تأثیر سوء دارد. آدم چیزی را که نمیداند نباید بیان کند. مطالعه و خواندن داستان هم بسیار مهم است. ما یک مخازن وگنجینههایی از نوشتهها و گفتههای بزرگان داریم که شما اگر به تدریج و به ملاطفت وخیلی آرام اینها را در خودتان یادبگیرید و به فرزندانتان بیاموزید، بهرهی زیاد خواهند برد.
بزرگان ما گاهی بعضی از مطالب پیچیده و مهم را بهصورت بسیار شیرین و روان بیان کردهاند که مولوی از این لحاظ استاد چیرهدستی است و آدمهای خیلی پخته استفادههای والا میبرند از او، آدمهای خام هم نتیجههای خام میگیرند.
برای خودتان برنامه بگذارید کسانی که در زمینهای وقوفی دارند از محضرشان استفاده کنید، به هر حال انبان خودتان را پر کنید. ذخایر خودتان را پر کنید. فرزند شما از این بابت از شما بهرهی بیشتری خواهد برد. آخرش من همان توصیهی مولوی را دارم که گفت:
چون که با کودک سر و کارت فتاد
پس زبان کودکی باید گشاد
همهی این حرفها به جای خود، اما دنیای کودکان را شناختن هم شرط است. حتماً معلمان دیگری که در این کلاس هستند در این زمینهها توضیحات لازم را به شما خواهند داد ولی بدترین خطا در امر تربیت این است که آدم دنیای خودش را با دنیای او قیاس کند و یکی بگیرد. این اصلاً درست نیست و در جای خودش نخواهد نشست.
طفل را گر نان دهی بر جای شیر
طفل مسکین را از آن نان مرده گیر
شما فکرکنید اگر به جای شیر به بچه نان بدهند، دیگر حیاتی برای او نمیماند؛ در امر تربیت هم همینطور است یک جایی باید شیر بدهند نان ندهند، و جای دیگر برعکس. اگر به کودکی که هنوز دندانهایش در نیامده نان بدهند او نمیتواند هضم کند، برای معدهاش سنگین است. پس موقعشناسی بسیار مهم است. من آن توصیهی نخستین را تکرار میکنم.
اول: در امر تربیت قبل از اینکه فرزندانتان را تربیت بکنید، روی خودتان کار کنید و خودتان را اصلاح کنید.
دوم: صبوری را باید پیشهی خود سازید و در امر تربیت بسیار پرحوصله و بردبار باشید.
سوم: توقع شما از فرزندانتان در حد همان سن آنها باشد.
چهارم: گوهر دینداری را در عقیده و اخلاق بدانید، اعمال فرعاند و جنبهی ثانوی دارند.
پنجم: بر آنها سختگیری نکنید، آنها به اندازهی فهمشان مکلفاند، شما هم به همیناندازه مکلف هستید که با آنها به اندازهی فهمشان سخن بگویید و توقع داشته باشید. فراموش نکنید که خیلی از چیزهایی که برای بنده و شما گناه است برای آنها گناه نیست. لذا در این مقام برای آنها تنگنا ایجاد نکنید.
والسلامعلیکم و رحمةالله
نظرات